خاطره نماز از اعتکاف
سلام
احوال شما
امروز می خوام یه خاطره از اعتکاف براتون بگم .
توی اعتکاف یکی اومد و به من گفت : اگه خدا حاجت من رو داد که هیچ و الا دیگه نماز نمی خونم !!!
من گفتم : خب! نخون . گفت : چی ...!؟ گفتم : گفتم که نخون .
گفت : چرا ...؟؟؟!!!
گفتم : خدا چه نیازی به نماز خوندن تو داره ؟ این همه نماز نمی خونند ، این همه روزه نمی شن ، خب! تو هم یکیش...
گفت : یعنی نمی خوای بگی نماز بخونم ؟!
گفتم : نه . چون ما نماز رو برای خودمون می خونیم ، نه برای خدا .
آفتاب نیازی به ما نداره . ما نیاز به آفتاب داریم که خونه خودمون رو رو به آفتاب می سازیم .
گفتم ! من دارم می خندم ، فکر می کنی مشکل ندارم ؟
فقط تو مشکل داری که گریه می کنی ؟
من که می خندم چون : کار من از گریه گذشته ، من به آن می خندم
فکر می کنی من مریضی ندارم ...؟؟؟ فکر می کنی من مشکل توی زندگیم ندارم . فکر می کنی همه کارهام جوره ...؟
فقط سرش رو پایین انداخته بود و گوش می کرد .
ببینم ! تو شکر چیزهایی که خدا بهت داده رو کردی که یه چیز دیگه می خوای ؟؟؟
تو یادت هست که دندون داری ؟؟؟ یا وقتی دندونت درد میاد یادت میاد ؟
یادت هست که چشم داری ؟ گوش داری . می تونی حرف بزنی و زبون داری . دست داری ؟؟؟
رفتی کسانی رو ببینی که پا ندارند . یا دست ندارند . چشم ندارند .
همین جوری فقط می ری اینترنت و چت می کنی و کامنت میذاری و وب می سازی و عکس می بینی . آهنگ گوش می کنی و هزاران هزار چیز دیگه .
گفت : الان اومدم اعتکاف که خدا حاجتم رو بده ...
گفتم : همین دیگه ... گفت چی ؟
گفتم : همین دیگه اون دنیا کسانی که می رن بهشت ۳ گروه هستند :
یکی کسانی که خدا رو عبادت کردند که برن بهشت .
یکی خدا رو از ترس اینکه نبرتشون جهنم عبادت کردند .
یکی هم بخاطر خود خدا . چون خداست عبادتش کردند .
کدوم یکی از اینها رو خدا بیشتر دوست داره و بیشترمیلش هست ؟؟؟؟
اونی که از ترس عبادت کرده ؟
یا برای بهشت رفتن ؟
یا برای خود خدا ؟
یه کم فکر کن ...
آقا سرتون رو درد نیارم ، گفتم گفتم گفتم ...
شاید سه ربع یا یک ساعت باهاش صحبت کردم . گفتم تو نماز نخون .
مثل خیلی های دیگه
گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریائیش ننشیند گرد .
آقا کار بجایی کشید که این پسر بزرگ که شاید ۲۰ ساله ۲۲ ساله نمی دونم ، جلو همه گریه می کرد و می گفت : اشتباه فکر می کردم . اشتباه ...
آیا ما هم همین طور فکر می کردیم ؟ که اگر نماز نمی خونیم بخاطر اینه که خدا حاجتمون رو نمی ده .
من یه جور دیگه می گم .
می گم نمازمون رو دوباره شروع کنیم و بخونیم و اونایی هم که نخوندیم کم کم قضا کنیم و بگیم : خدا یا ! رفیق ! من نوکرتم . کمکم کن کارایی که تو دوس داری انجام بدم که حاجتم رو بدی .
نظر شما چیه ؟